خری آمد به سوی مادر خویش *** بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش
برو امشب برایم خواستگاری *** اگر تو بچه ات را دوست داری
خر مادر بگفتا ای پسر جان *** تو را من دوست دارم بهتر از جا
ز بین این همه خر های خوشگل *** یکی را کن نشان چون نیست مشکل
خرک از شادمانی جفتکی زد *** کمی عر عر نمود و پشتکی زد
بگفت مادر به قربان نگاهت *** به قربان دو چشمان سیاهت
خر همسایه را عاشق شدم من *** به زیباییی نباشد مثل او زن
بگفت مادر برو پالان به تن کن *** برو اکنون بزرگان را خبر کن
به آداب و رسومان زمانه *** شدند داخل به رسم عاقلانه
دو تا پالان خریدند پای عقدش *** به افسار طلا با پول نقدش
خریداری نمودند یک طویله *** همانطوری که رسم است در قبیله
خر عاقد کتاب خود گشایید *** وصال عقد ایشان را نمایید
دوشیزه خر خانم ایا رضایی؟ *** به عقد این خر خوشتیپ در آیی؟
یکی از حاضرین گفتا به خنده *** عروس خانم به گل چیدن برفته
برای بار سوم بپرسید *** که خر خانم سرش یک باره جنبید
خران عرعر کنان شادی نمودند *** به یونجه گام خود شیرین نمودند
به امید خوشی و شادمانی *** برای این دو خر در زندگانی
وب جالبی داری
لطف داری عزیزم
سلام گل نازم ممنون که بهم سر زدی مطالبت خیلی جالب بود بالاخره طوری بود که بعد از چند روز بی حالی خنده رو به لبام آورد.راستی مرسی که لینک کردی منو.
سلام عزیزم
خیلی خوشحالم که باعث شادیت شد
خواهش میکنم